پس از رهبر، پس از فُردو

روز هفتم - پنجشنبه ۲۹ خرداد۱۴۰۴
از دید استراتژیکِ آمریکا، دو رویداد نشانه عبور از وضعیتِ هنوز نامعینِ دیپلماسی به نحوی است که دیگر بازگشت به میز مذاکره ناممکن یا بیمعنی خواهد بود. هر یک از این دو رویداد به تنهایی نقطهی بیبازگشت و پایان قطعی دیپلماسی را نشان میدهد. رویداد اول، قتل رهبر جمهوری اسلامی، و رویداد دوم، نابودی فُردو ست.
قتل رهبر به این معنی است که یک طرف مذاکره، یا معامله، از میان رفته، دیگر مرجعی رسمی و صاحباقتدار که طرف ایرانیِ مذاکرات باشد، برای توافق هستهای وجود ندارد. در آن لحظه دیگر راه حل دیپلماتیک معنیاش را از دست میدهد.
نابود کردن تأسیسات هستهای فُردو هم همین نتیجه را دارد. ورود رسمی آمریکا به جنگ تهاجمی اسراییل علیه ایران با پرتاب چند بمب پانزدههزار کیلویی بر مهمترین تأسیسات هستهای کشور (برای نخستین بار در تاریخ) قطعاً به معنی پایان راهحل دیپلماتیک است.
تا زمانی که یکی از این دو رویدادِ احتمالی به تحقق نپیوسته، کاخ سفید هنوز دوام جمهوری اسلامی را ــ شکستخورده و مهارشده ــ در کنار گزینههای دیگر شاید هنوز کمهزینهتر بیابد. و البته این گزینه به معنی مهار افسار کابینهی جنگی نتانیاهو هم هست. در لحظهی این یادداشت، هنوز کاخ سفید تصمیم نهایی را نگرفته.
~
چنانچه آمریکا و اسراییل از نقطهی بیبازگشت عبور کنند، تازه وضعیت جنگی وارد مرحلهی ساقط کردن کامل دستگاههای سیاسی و نظامی رژیم تهران میشود و اینجا هیچچیز به سادگی از قبل قابل برنامهریزی یا پیشبینی نیست.
~
هر نیروی سیاسیِ جایگزین باید پایگاه سیاسی، تشکیلاتی، و حمایت نظامی و امنیتی داشته باشد، تا نظم نوین به دامن آنارشی سقوط نکند. هیچ نیرویی چنین امتیازی ندارد. رضا پهلوی مسلماً برای بازگشت و تشکیل دولت نیازمند حمایت موساد و ارتش آمریکا هست، اما بدون اشغال نظامی کامل به سبک عراق، او از پس این کار برنمیآید، و البته حضور نیروهای خارجی به منظور حفاظت از او برای آنها ریسک نابودی در بر دارد. رضاپهلوی نه فرمانده جولانی است که ارتش سی هزارنفره داشته باشد، نه چلبی است که چکمههای نظامیِ آمریکا دورش را گرفته باشند، و نه وِجههای مصدقی یا خمینی وار دارد که یک میلیون را به خیابان بکشاند و دولت تشکیل دهد.
~
اگر پایش را به ایران بگذارد، دشمنانش، به ویژه بقایای بسیج و سپاه و مجاهدین، او را یک لقمه خواهند کرد. سایر چهرههای اپوزیسیونِ راست گرا فقط اینفلوئنسرهای رسانهای هستند، و ذرهای درایت سیاسی یا کادر حمایتی زبده در انبار مهماتِ خود ندارند. «کودتا»ی سپاه در حقیقت ادامه همان جمهوری اسلامی به شکل خشنتر است و این نظامیان چنانچه به راستی بر سریر قدرت باشند، امتیازات خود را دو دستی به نیروهای رقیب وا نخواهند گذارد.
~
در نتیجه، آمریکا قادر به «رژیم چنج» در ایران به سبک عراق و افغانستان نخواهد بود. «فروپاشی» محتملترین برآیند ساقط کردن جمهوری اسلامی در اثر تجاوز اسراییل است، همراه با پارتیشن یا جداسازی بخشهایی از کردستان و بلوچستان، راه حلی که هیأت سردبیری «جروزالم پُست» به نتانیاهو پیشنهاد کرده است. در این صورت، کسانی مثل «عبدالله مهتدی و بارزانی بازیگران مهمتری در این سناریو خواهند بود. رضا پهلوی حداکثر بتواند در دولت محلیِ اینان نقشی جانبی ایفا کند، اگر که کُردهای راستگرا او را به بازی بگیرند! بقیهی خاک ایران صحنهی درگیریهای مرگبار بقایای جمهوری اسلامی با مجاهدین و اقلیتهای اتنیکی و دیگر رقیبان داخلی خواهد شد. از دید استراتژیک آمریکا، این سناریویی است که دانالد ترامپ در این دقایق باید سبکسنگین کند تا ببیند آیا درگیر کردن ارتش آمریکا در این هرج و مرج بزرگ، درست بغل منابع نفتی خلیج، ارزش استراتژیک دارد یا هنوز «معامله» با شیطان کوچک گزینهی بهتری است. /// ع. ک.