صلح با شیطان

صلح با شیطان
Peace with the devil - IranDraft

۴ ژوئن ۲۰۲۵

«شیطان بزرگ» لقبی بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی به آمریکا داده بود. سال‌هاست که دیگر کسی در ایران آنرا به کار نمی‌برد و اگر شما جایی به صورت جوک هم از آن ذکری کنید و طعنه‌ای بزنید جوان‌ها بندرت زمینه‌اش را به خاطر می‌آورند، زمینه‌ی انقلاب بزرگ مستضعفان علیه آمریکای جهانخوار! از آن سو در غرب، در گفتار مرسوم ژئوپولتیکی از زمان «محور شرارت»ِ جورج بوش تا امروز، این خود نظام مقدس است که بیشتر و بیشتر به مقام اهریمن منطقه ارتقاء پیدا کرده و در بستر غنی‌سازی هسته‌ای، حمله هفت اکتبر حماس، و موشک‌باران‌های حوثی‌ها، جدال با آن ابعاد تئولوژیک «جدال نور با ظلمت» به خود گرفته است. در نتیجه، صلح با شیطان را می‌توانید هر دو جور بنگرید، صلحِ جبهه حق با جبهه باطل یا شیطان بزرگ؛ یا برعکس صلح دنیای آزاد با شیطانِ اصلی تروریسم در جهان!

اوایل ماه مه گذشته، هنگامی که دانالد ترامپ ضمن یک سخنرانی رسمی در ریاض، عربستان، دست آشتی به سوی رژیم ایران دراز کرد و شاهزاده بن سلمان کنار دیگر رهبران شیخ‌نشین‌ها برایش دست مفصلی زدند، واکنش ایرانی‌ها مخلوطی از خوشحالی و سؤظن بود. ترامپ دقایقی را با لحن تحقیرآمیز صرف انتقاد از رهبران جمهوری اسلامی کرد که در حقیقت حرف دل بسیاری از ایرانیان بود. حتا از خاموشی‌های مزمن برق، قطع آب آشامیدنی، و نابودی زیست‌محیطی در ایران سخن راند، جزییاتی که به ندرت در صحبت‌های رسمیِ رهبران انعکاس می‌یابد. فقط پس از این انتقادها بود که او «شاخه زیتون» را به میان آورد و به نیت یک توافق هسته‌ای دست آشتی به سمت رژیم ایران دراز کرد. این آن چیزی نبود که بخش بزرگی از «اپوزیسیون» در دیاسپورا مایل به شنیدنش باشد، شخصیت‌های شناخته‌شده و کاربران رسانه‌های اجتماعی که طی سال‌های اخیر به طور روزافزون مدافع سیاست‌های دولت اسراییل در منطقه بوده و امید داشتند، با عزیمت کابینه‌ی دموکرات‌ها از کاخ سفید، تیم دونفره ترامپ ـ نتانیاهو به سراغ «سر افعی» برود و کار رژیم آخوندها را یکسره کند.  

با توجه به رتوریک شبه‌تئولوژیک رهبران جمهوری اسلامی و اسراییل که دشمن را به یک ذات اهریمنیِ آخرالزمانی تقلیل می‌دهند، همان موقع من به شوخی در فیسبوک نوشتم، «به نظر می‌رسد طبقه متوسط ایرونی باید میان شاخ زیتون ترامپ و خدنگ نتانیاهو دست به انتخاب بزند! صلح یا موشک؟ گزینه‌ی اول به منافع مادی و رفع تحریم اقتصادی مربوط است، گزینه‌ی دوم به گوشمالی آخوند و سپاه و یحتمل امکان براندازیِ رژیم! نماینده‌ی سیاسی گرایش اول اصلاح‌طلبان حکومتی و کابینه‌ی مسعود پزشکیان هستند. سخنگوی گرایش دوم انواع اصلاح‌طلبانِ برانداز شده که از جمهوری اسلامی «عبور» کرده‌اند، اعم از جمهوریخواه یا سلطنت‌طلب، داخلی یا خارجی.» ــ اینجا خدنگ (پیکان، تیر)،  باز هم به مزاح، جانشین عصای موسی است که در تخیل سیاسی راستگرا قرار است سنگ‌ها و دریاها را بشکافد و «قوم اپوزیسیون» را پیروزمندانه وارد سرزمین مقدس نیاکان پاک کند!

من از «طبقه متوسط» نام بردم زیرا هرآنچه ما نامش را «افکار عمومی» در میان ایرانیان می‌نامیم عموماً بازتاب دیدگاهها و منافع همین طبقه است. بخش بزرگی از رسانه‌های داخلی و تقریباً همه‌ی رسانه‌های دیاسپورا در اختیار نمایندگان این طبقات است که سخنگویانِ سیاسی آنها «اصلاح‌طلبان» (داخل) و «براندازان» (خارج) هستند. داخل و خارج را اینجا نسبی بکار می‌گیرم زیرا تفاوت بیشتر سیاسی است تا جغرافیایی. به ندرت ما چیزی از جانب فرودستان می‌شنویم که کارگران، لایه‌های پایینی و به فقر رانده‌شده‌ی طبقات متوسط که عموماً در بخش خدمات کار می‌کنند، و اقلیت‌های اتنیکی در استانهای محروم را شامل می‌شود.

ادعای من مبتنی بر فاکت‌های آماری نیست زیرا چنین آمارهایی وجود ندارد. اما اگر در این ادعا تردید دارید، من آنرا به شکل دیگری مطرح می‌کنم: مضمون بخش عمده‌ای از رسانه‌های موجود داخلی و خارجی در حوزه‌های سیاست، اقتصاد، و فرهنگ چنان عرضه می‌شود که گویی می‌خواهد در وهله‌ی نخست منافع تیپیک یک «طبقه متوسط» موجود یا فرضیِ مرکزنشین را بازنمایی کند، ولو آنکه همه از «منافع ملی» سخن می‌رانند. سیاست خارجی ایالات متحده در قبال ایران همواره در این بازنمایی عامل شکاف بوده است، در نوسان میان شاخه زیتون ترامپ و خدنگ خشمِ نتانیاهو!

گرایش یک

کسبه، واردکنندگان کالا، دکان‌داران و بازاری‌ها با «دلار» سروکار دارند، همچنانکه شرکت‌های نوبنیاد یا استارت‌آپ‌های متکی بر فناوری اطلاعات و خدمات دیجیتال. آنها در شرایط تحریم باید با هزار حقه و تدبیر نقدینه‌ها را از طریق صرافان و بانکهای شرق آسیا میان تهران، تورنتو، و نیویورک به حرکت درآورند. برداشتن تحریم‌های اقتصادی و بانکی برای آنها یک اولویت است. برای الیتِ این طبقات و فرزندان‌شان فرقی نمی‌کند چه کسی در حکومت باشد، سالهاست که سبک زندگی‌ِ آنها در داخل و خارج کشور شبیه همتایان غربی شده و آمال و آرزوها‌شان را از طریق صدها «اینفلوئنسر» در رسانه‌های اجتماعی و برنامه‌های تلویزیون خانگی چون «عشق ابدی» با میلیون‌ها «فالوئر» به نمایش گذاشته‌اند. جنگ و بمباران، نابودی بنادر و مرزهای گمرکی، مسدود شدن فرودگاه‌ها، و توقف پروازها امنیت اقتصادی آنها را بخطر می‌اندازد. نزد آنها، شاخ زیتون ترامپ و شانس ورود سرمایه‌های بزرگ در آینده ــ ولو در رژیم آخوندی ــ بر جنگ و براندازی ارجحیت دارد.

بازنمایی منافع آنهایی که «طبقه متوسط» نیستند در رسانه‌ها چگونه است؟ چنین بازنمایی‌ای وجود ندارد! یک رویداد تراژیک به تازگی این غیبت را همزمان به طور واقعی و نمادین به نمایش گذاشت. ۶ اردیبهشت (۲۶ آوریل ۲۰۲۵)، در انفجار بزرگ و سهمناک انبار کالا در بندر عباس، در میان کشته شده‌ها و مجروحان شمار زیادی از کارگران غیررسمی بلوچ و فاقد شناسنامه بودند. آنها که پیشاپیش به دلیل تعلق به اقلیت اتنیکی از خدمات آموزشی، بهداشتی، و شغلی محروم بوده‌اند، تحت پوشش هیچ بیمه‌ای نیستند و در حوادث کاری نه نامی از آنها منتشر می‌شود و نه خانواده‌شان غرامتی دریافت می‌کنند. بدن آنها در انفجار مهیب در هوا ناپدید شد و جسدی قابل شناسایی برجا نماند. این کارگران در زندگی و در مرگ نامرئی‌سازی شده بودند. آمار اعدام در جمهوری اسلامی در تناسب با جمعیت، همراه با کشور چین، در صدر جدول است ــ و اعدامی‌ها اکثراً از اقلیت‌های بلوچ، کرد، و عرب! در سال‌های اخیر کشتار کول‌بران و سوخت‌بران نیز در مرزها رو به افزایش گذاشته است. با این اوصاف، شما فکر می‌کنید «دیپلماسی دلار» یا «دیپلماسی موشک» در سرنوشت این شهروندان تحولی ایجاد خواهد کرد؟

طبقه منفعت خود را می‌شناسد. اگر مروری بر «یوتوب» و «اینستاگرام»ِ ایرانی داشته باشید، به ژانری برمی‌خورید که می‌توان آنرا «مهاجرت به سرزمین رویایی» یا «رویای آمریکاییِ من» نام گذاشت، که غالباً یک زوج جوان را در یک سلسله ویدیو دنبال می‌کند، آنها گام به گام بر مشکلات کسب ویزا فائق می‌آیند، بار سفر می‌بندند، و در یک هجرتِ سرنوشت‌ساز به شهرهای بزرگی چون نیویورک، لوس‌آنجلس، آستین، آتلانتا، تورنتو، و ون‌کوور نقل مکان می‌کنند. آنها روایت خودشان را از یافتن محل اقامت، محیط حرفه‌ای کار، دیدنی‌های توریستی شهر، و کشف دوباره و چندباره «شاپینگ» به نمایش می‌گذارند. سبک زندگی یا «لایف‌استایل» مضمون این روایت‌هاست که بر محور الگوهای مصرف شکل گرفته، از خوراک و پوشاک تا گردش و تفریحات. به ندرت با «های کالچر» یا فرهیختگیِ خاص تماس برقرار می‌کند، از موزه‌ها و گالری‌های معروف نیویورک، شیکاگو یا لوس‌آنجلس، یا جنبه‌های مرتبط با تاریخچه‌ی ادبی، تئاتری، یا سینماییِ این شهرها مطلقاً در این روایت‌ها خبری نیست. نمی‌توان آنها را ملامت کرد، این ویترین رویای آمریکایی چیزی نیست جز تصدیق و ابرام یک رفاه نسبی که در کشور خودشان با خشونت از آنها دریغ شده است. آنها «آقازاده» نیستند و وابستگی محکمی به مقامات رژیم ندارند. آنها پزشک، پرستار، آرشیتکت، برنامه‌نویس نرم‌افزار، و صاحب حرفه‌های مشابه هستند. می‌توانند با چند سال کار و کوشش خانه و اتوموبیل رویایی‌شان را بخرند. ده‌ها دوجین کانال‌های یوتوبی و اینستاگرامی به شرح حال این زوج‌ها یا اینفلوئنسرهای فردی می‌پردازند. تقریباً هرگز صحبتی از سیاست به میان نمی‌آورند. روشن است که مایل نیستند راه رفت و آمد خود و خانواده‌شان را به ایران بخاطر سیاست روز مسدود سازند.

گرایش دو

جبهه «براندازان» هم منطق آشنای خودش را دارد. هر سیاستی که سقوط رژیم را یک روز عقب اندازد مساوی با خیانت محسوب می‌شود. تحریم‌ها نباید برداشته شوند. فشار حداکثری غرب (به روز سیاه نشاندن اقتصاد کشور) شرط لازم برای تغییر رژیم است. تا آخوند کفن نشود این وطن هرگز دوبی نشود! شاخ زیتون روال سازشکارانه‌ی اوباما و بایدن بود. ترامپ اما نباید ساده‌لوحانه به دام آخوند بیفتد! چند روز پیش در اجلاسی با عنوان «رژیم چنج در ایران» که بوسیله «فوروم خاورمیانه»، از نهادهای وابسته به لابی اسراییل، انجام شد، سخنران مهمان مسیح علی‌نژاد با هیجان نفرت خود را از هرگونه مذاکرات صلح با جمهوری اسلامی اعلام کرد و بارها گفت «نسبت به رژیم‌چنج آلرژی نداشته باشید!» او در میان تشویق ایستاده حضار از اینکه ایران با همکاری حماس در دانشگاه‌های آمریکا جوانان را مغزشویی می‌کند ابراز نگرانی کرد و هشدار داد که رژیم تروریستی ملاها خطری وجودی برای خاورمیانه، اسراییل و خاک آمریکا است. اکثر تحلیل‌گران رسانه‌های پرمخاطب مثل منوتو، ایران‌اینترنشنال، و صدای آمریکا در تینک‌تنک‌های لابی اسراییل به کار مشغول هستند.  پاییز گذشته، سعید قاسمی‌نژاد و بهنام طالب‌لو در «بنیاد حمایت از دموکراسی‌ها» در یک «پالیسی‌بریف» نقاط استراتژیک تأسیسات نظامی و صنعتی و زیرساخت‌های ایران را همراه با نقشه جغرافیا که می‌توانند هدف بمباران نیروهای اسراییلی قرار گیرند مشخص کردند. آقای قاسمی‌نژاد خود را نوپهلوی‌گرا و مدافع بازگرداندن سلطنت معرفی می‌کند.

اعم از اینکه برانداز در فاز انقلاب مخملی‌ باشند از مریدان همیشگی واسلاو هاول (نرگس محمدی)، یا لیبرالِ جنگ سردیِ کیش «دنیای آزاد» (بهاره هدایت، مسیح علی‌نژاد)، یا راست اقتدارگرای امیدبسته به نتانیاهو (پان‌ایرانیست‌ها یا همان «ایران‌گرا»ها، رسانه‌های اپوزیسیون، کینگ رضا) حرف هر سه یکی است: این رژیم هرگز «نورمال» نخواهد شد، هرگز شبیه ترکیه، دوبی، یا کره جنوبی نمی‌شود، «دوست اسراییل» نخواهد شد؛ ساختار تئوکراتیک (آخوندی، سپاهی، بسیجی) و ایدئولوژی اسلامگرا و غرب‌ستیز وجوه اصلی و هویتی‌اش هستند. آنجایی توافق می‌کند و زهر می‌نوشد که مصلحت نظام باشد، تا فرصتی دیگر برای پیشرویِ نیابتی در خاورمیانه! پربیراه هم نمی‌گویند، آخوند همیشه آخوند است، فاطی همیشه فاطی (شریعتی)، و بسیجی اسلاموفاشیست همواره در پی جهاد علیه کفر! «اپوزیسیون» می‌گوید، «نه تنها ایران بلکه خاورمیانه باید از این موجودات پاک شود. اشغالگران اصلی اینها هستند، نه دولت بی‌بی نتانیاهو!» چه کابوسی بدتر از این‌ که «تحت همین رژیم آخوندی» تهران به دوبی تبدیل شود!

و ترامپ در ریاض درست همین کابوس را زنده کرد! او هم «نئوکان‌های مداخله‌جو» و جنگ‌طلب از حزب خودش را نواخت و هم «لیبرال‌های اِن‌جی‌اویی» حزب دموکرات (عبارات خودش)، یعنی برائت جُستن از بوش، بایدن، کلینتون و اوباما؛ رهبرانی که از ابتدای این قرن خاورمیانه را به آتش کشیدند. گفت، «تحریمات سوریه را لغو خواهیم کرد»، دست و پایکوبی حضار، تعظیم بن‌سلمان؛ «آتش‌بس با حوثی‌ها»، دست و تشویق حضار؛ و پس از اندکی تحقیر رژیم بخاطر ناکارامدی و فساد، سرانجام یک شاخه زیتون هم برای آیت‌الله (اینجا، دقیقه ۲۹)، باز دست و تشویق نعلین‌پوشانِ خلیج! به جای کودتای سپاه برای بازگرداندن کینگ رضا یا منهدم کردن زیرساخت‌ها، چرا آخوندهای عزیز با همین کینگ‌های موجود و شاهزاده‌های خلیج به آشتی نرسند و عقد آبراهام نبندند؟ چرا از خود «شیطان بزرگ» بوئینگ و موبایل و رمزارز نخرند؟ فرصت کم است، تصمیم باید گرفت، شاخه زیتون دانالد یا خدنگ بی‌بی؟ /// ع. ک.

دنباله مطلب

پس از رهبر، پس از فُردو

پس از رهبر، پس از فُردو

روز هفتم - پنجشنبه ۲۹ خرداد۱۴۰۴ از دید استراتژیکِ آمریکا، دو رویداد نشانه‌ عبور از وضعیتِ هنوز نامعینِ دیپلماسی به نحوی است که دیگر بازگشت به میز مذاکره ناممکن یا بی‌معنی خواهد بود. هر یک از این دو رویداد به تنهایی نقطه‌ی بی‌بازگشت و پایان قطعی دیپلماسی را

نوشته عبدی کلانتری
آغاز جنگ

آغاز جنگ

روز اول ـ جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴   ۱ اسراییل موفق به سابوتاژ مذاکرات صلح شد! در دور اول، اهداف اسرائیل شامل تاسیسات هسته‌ای، سامانه‌های پدافند هوایی، انبارهای مهمات و آزمایشگاه‌ها بود؛ و البته ترور هدفمند رهبران سپاه با همان روش غزه و لبنان؛ برای شکار یک رهبر نظامی منفجر کردن

نوشته عبدی کلانتری
شروع کار ما: یادداشتی از ناشر

شروع کار ما: یادداشتی از ناشر

در شرکت «فرست‌درَفت مدیا»*، ما بر این باوریم که روزنامه‌نگاری یک مفهوم یکسان و ثابت در سراسر جهان نیست. این حرفه در بستر خاص جغرافیا، فرهنگ و تاریخ شکل می‌گیرد. آنچه در یک دموکراسی غربی به‌عنوان روزنامه‌نگاری شناخته می‌شود، با آنچه برای یک

نوشته ناشر