گذار از تونل: زندگی و اقتصاد در تهران
در تهران، قیمتها مثل سایههای روی دیوار در حرکت هستند، ناپایدار، زنده، هر ساعت شکل عوض میکنند. شهر نفس میکشد اما به جلو نمیرود؛ دور خودش میچرخد و زبان بقا را زمزمه میکند: اجاره، نرخ ارز، نان، دارو، و امید به نوری در انتهای تونل.
عبدی کلانتری
۱۸ مهر ۱۴۰۴
چند روز پیش سردبیر روزنامه سازندگی وضع اقتصاد ایران را به یک «تونل وحشت» تشبیه کرد. در پارکهای بازی گذر از تونل وحشت فقط برای هیجان و سرگرمیاست؛ همه میدانند انتهای تونل باز و آفتابی خواهد بود. چنین تضمینی برای مردم ایران که مدتهاست وارد اقتصاد وحشت شدهاند وجود ندارد. نه درازای تونل مشخص است و نه حتی احتمال خروج نهایی.
سایهها بر دیوار
برای کسی که هزاران کیلومتر بیرون مرزها به سر میبرد آمارها و درصدها انتزاعی هستند، باید میان روزنامهها به جستجوی توصیفهایی از بافت زندگی روزمره بروم تا بتوانم بفهمم این آمار در تجربهی زیسته چگونه بازتاب مییابد. شاخص رسمی بهای کالاهای مصرفی نشان میدهد که تورم سالانه در اواسط سال جاری میان ۳۸ تا ۴۰ درصد در نوسان خواهد بود. اما در تهران قیمتها مثل سایههای روی دیوار تغییر میکنند. مردم یاد گرفتهاند با کیف پولشان حرف بزنند. صحبت درباره سیاست کمرنگ شده و جای خود را به واژگانی داده که فقط زنده ماندن و بقاء را تداعی میکند: اجاره، نرخ ارز، قیمت بنزین، هزینه نان و دارو!
مجسم میکنم که شهر با حساب و کتاب «طاقت» و «تابآوری» در حال زمزمه است. مردی در نانوایی قبل از پرداخت پول، تلفن همراهش را چک میکند، انگار عددِ روی صفحه نمایشگر ممکن است در چند ثانیه بین محاسبه و پرداخت تغییر کرده باشد. زنی در میوهفروشی نه موزها را بلکه ایده آنها را وزن میکند، اینکه خرید آنها امروز با چه نیازی قابل توجیه است. دستفروشها تعدادشان بیشتر و بیشتر شده است، دستفروشهای کنار خیابان و دستفروشهای سیار در واگنهای مترو. روی مانیتور و صفحه تلویزیون همه جا صحبت از «مکانیسم ماشه» است.
کابینهی پزشکیان و روزنامههای اصلاحطلب مملو هستند از وعدههای جدید، پیشبینیهای جدید، اقدامات جدید! سعی دارند روند تصویب قوانین مربوط به خروج ایران از لیست سیاه «گروه ویژه اقدام مالی» را تسریع کنند. اما زمزمهی شهر فقط بیاعتمادی است و محاسبهی دوباره و سهبارهی ارزش هر چیز: ضرر به هرحال از راه خواهد رسید، فقط تلاش کن کمی آنرا به عقب بیندازی! «لیست سیاه» را کشورهایی تشکیل میدهند که ریسک پولشویی و تروریسم در آنها، یا به دست دولت آنها، بالا است.
برای نظاره از راه دور، دست به دامن «یوتوب» میشوم با روایتهای صدها دوربین سردستی که در محلههای تهران گشت میزنند. چقدر تعداد این «ولاگ»های شبهتوریستی زیاد شده است! گالریها و شاپینگمالهایی که مایهی رشک و حسد شهر من نیویورک میتوانند باشند، «لاکچری» به توانِ صد! خیابان فرشته و ساختمانهاش در ذهن من شیکترین بوتیکهای خیابان پنجم منهتن را تداعی میکند! «بورد واک» و رستورانها و فروشگاههای کنار دریاچهی زیبای چیتگر که حالا از گوشهکنارش بوم بوم موزیک اینداستریال در فضا پخش است، با منظره برجهای مسکونی نوساز در اطراف آن! همهی اسمها و تابلوها فرنگیاند. در این جزیرههای تمول و تفاخر خبری از زمزمهی شهر نیست. چه کسانی در این مکانها خرید میکنند؟
در نماهای دور از بالای شهر، اقتصاد هنوز نفس میکشد: جرثقیلهای ساختمانی معلق بر فراز خط افق، ترافیک سنگین بزرگراهها. در نماهای متوسط، کافههای جدید یکی پس از دیگری افتتاح میشوند. اما زمزمهی شهر چیز دیگری است: اقتصادی از انتظار و معاملات معلق همراه با رویاهای نیمهتمام. شهر نفس میکشد اما حرکت نمیکند؛ اگر تکانی بخورد به جلو نیست، دور خودش میچرخد.
اقتصاد انتظار
بنا به گفتهی «اقتصادآنلاین» رشد اقتصادی ایران در بهار ۱۴۰۴ منفی بود. مرکز آمار ایران گزارش داد که رشد تولید ناخالص داخلی در اوایل سال ۱۴۰۴ منفی شد و دلیل آن کاهش در بخشهای صنعت (منفی -۱.۷%) و کشاورزی (منفی -۲.۷%) بود.
در ادارات و شرکتها، حقوقها به تعویق میافتند. صاحبخانهها پیشپرداخت میخواهند، از فردای ارز میترسند. برای کسبوکارهای کوچک، دسترسی به قطعات وارداتی و مواد اولیه تبدیل به بازی موش و گربه با تحریمها شده است. یک محمولهی معطل در گمرک میتواند یک کارگاه را برای ماهها بخواباند. کمبود برق و آب به بیثباتیِ بیشترِ اقتصادی دامن میزند. زبان تولید با پچپچ درگوشی جایگزین شده: «یک رفیقی دارم که یک نفر را در دوبی میشناسه»، «اونور با دلار میپردازند، شما اینجا به تومن تحویل میگیری»، «صراف دارم از مالزی مستقیم واریز میکنه به نیویورک».
در دفاتر کسبوکارهای کوچک تهران، معاملات به «اگر»ها وابسته است: «اگر بتونیم تا بهار دوام بیاریم، شاید اوضاع بهتر بشه»، «اگر نرخ ارز تثبیت بشه»، «اگر مذاکرات از سر گرفته بشه.» امید و امنیت در اقتصاد سرمایه، در روابط اجتماعی تولید سرمایهداری، همواره همهجا شرطی است، قمار برد و باخت در بازار، اما در تونل وحشت اقتصاد جمهوری اسلامی شکل دعا و استخاره به خود گرفته است.
این وضع و حال طبقهی متوسطی است که قرار بوده ستون فقرات زندگی مصرفیِ شهر باشد. معلم بعد از کلاس تاکسی میراند؛ مهندس متخصص اتاق کوتاهمدت اجاره میدهد؛ فارغالتحصیل جوان به فروش جنس در اینستاگرام روی آورده است. خانوادههایی که تابستانها به شمال سفر میکردند حالا نفری دو وعده گوشت در هفته را بدیهی نمیگیرند. اجارهها طی سه سال سه برابر شده، وام مسکن یک سراب، خانه خریدن یک آرزو! «هر چه داریم به طلا تبدیل کنیم. در اولین فرصت بچهها را به خارج بفرستیم.»
طبق گزارش بانک جهانی، ایران در سال مالی گذشته، کسری حساب سرمایه خالص تقریباً ۲۰ میلیارد دلار آمریکا را ثبت کرد که نشاندهنده بزرگترین خروج سرمایه در تاریخ اخیر و تقریباً ۲۵ درصد افزایش نسبت به سال قبل از آن است. («دیدبان اقتصادی ایران»، بانک جهانی، بهار ۲۰۲۴) این واقعیت نشاندهنده سرعت گرفتن فرار سرمایه است زیرا شرکتها و خانوارها برای محافظت از دارایی خود در برابر کاهش ارزش ارز و ناامنیِ سیاسی، این داراییها را به خارج از کشور منتقل میکنند.
اقتصادآنلاین مینویسد، «کشاورزی همچنان پاشنهآشیل اقتصاد ایران است. رشد منفی ۲.۷ درصدی این بخش بهویژه در زراعت و باغداری و دامداری، پیامد مستقیم بحران منابع آب، تغییرات اقلیمی و فرسودگی زیرساختهای تولیدی است. تداوم این روند میتواند امنیت غذایی کشور را به مخاطره اندازد و فشار بیشتری بر واردات محصولات اساسی وارد کند.»
طبقه متوسط در حفظ ظاهر تبحر دارد، در همان حال که از درون میفرساید و پایین کشیده میشود. عضویت باشگاه ورزشی را لغو میکند تا آیفوناش را از دست ندهد. از هزینه تاکسی اسنپ میزند که خرج «وایفای» کند. (از قلم نیندازم که متروی تمیز و ارزان تهران به راستی مائدهی آسمانی است، مایه رشک متروی نیویورک!) طبقه متوسط صاحب یک غریزه جمعی برای عادی جلوه دادن امور به خود و دیگران است. جامعهشناس ایرانی این پدیده را «عادیسازی بحران» نام نهاده است.
اقتصاد موازی
هر تحریمی یک همزاد دارد: فرصتی برای کسانی که میدانند چگونه در سایهها حرکت کنند و اقتصاد غیررسمی را داغ نگه دارند. در اطراف بازار و در کوچههای باریک پشت میدان فردوسی، دلارها دست به دست میچرخند. در اقتصاد رسمی، ارز خارجی کنترل میشود؛ به طور غیررسمی اما مثل یک رودخانه زیرزمینی همیشه جریان دارد. ارزش پول ملی در برابر دلار از چهار سال پیش تا امروز تقریباً نصف شده است. دلالهایی که زمانی فقط با ارز سروکار داشتند حالا همه چیز را مدیریت میکنند، دارو، قطعات خودرو، لوازم آرایشی، شیر خشک نوزاد، همه از طریق کانالهایی وارد میشوند که هیچ وزارتخانهای وجود آنها را به روی خود نمیآورد.
در این کانالهای غیررسمی، «بقا» به یک تخصص تبدیل شده است. دور زدن تحریم خود یک «بازار کار» غیررسمی با «تخصص»های نامولد و ناپایدار پدید آورده است. یک جوان که زمانی دانشجوی طراحی صنعتی بوده حالا گوشیهای دست دوم از شیخنشینهای خلیج میخرد و در تهران میفروشد. یک افسر بازنشسته گمرک به تاجرانی که دنبال سوراخهای قانونی هستند «مشاوره» ارائه میدهد. مادری که دو فرزند دارد یک گروه تلگرامی کوچک را میگرداند که داروهای خارجی برای بیماران سرطانی تهیه میکند و برای رفع «خطر حملونقل» حقالزحمه کوچکی میگیرد. اینها مجرم اقتصادی نیستند، پادزهرهای موقت تن بیمار یک ملت تحریمشده هستند. اما وجود همینها هم با گذشت زمان باعث تعمیق بیماری خواهد شد. هرچه مردم بیشتر به بازار سیاه تکیه کنند، بیاعتمادی به بازار رسمی و طرد آن بیشتر ریشه میدواند. این اقتصاد موازی، پنهان از چشم دولت، از چرخهی مالیات بیرون و در برنامهریزی برای آینده غایب است. طبق تحقیقی که دو اقتصاددان ایرانی امسال منتشر کردند، تخمین زده میشود اقتصاد سایه اکنون بیش از یک سوم تولید ناخالص داخلی را تشکیل میدهد.
خروج از تونل
دولتمردان مرتباً در تلویزیون ظاهر میشوند و وعدهی تابآوری میدهند. ضمن تملق از بیانات رهبری، از «کانالهای صادراتی خلاقانه»، «رشد تولید داخلی» و «کنترل انتظارات تورمی» حرف میزنند. وقتی بخواهند روشن و قابل فهم صحبت کنند، حرفهای عامیانه میزنند. حاکمان ایران به دو زبان سخن میگویند، از یک سو اصلاحطلبان هستند که همواره از ریخت و پاش دولتِ پنهان شاکیاند؛ و منظور از ریخت و پاش، نه تنها بودجه نهادهای غیرمنتخب بلکه یارانهها و بیمهها و خدمات اجتماعی نیز هست. ایدئولوژی به آنها دستور میدهد دارائیهای دولت را واگذار کنند، یارانهها را قطع کنند، سن بازنشستگی را بالاتر و بالاتر ببرند، و مدام دست به «تعدیل نیرو» (اخراج کارگران) بزنند! اینها همان کسانی هستند که چند هفته پیش شعار «تغییر پارادیم حکمرانی» و مسیر جدید سیاست خارجی را تبلیغ میکردند و میگفتند درهای ما به روی سرمایهی آمریکایی گشوده است. این «راه حلها» در مسیر خصوصیسازیهای بیشتر ممکن است اندکی به چرخش سرمایه کمک کند اما نرخ فقر را هم بالا خواهد برد و شکاف طبقاتی را بازهم افزایش خواهد داد.
از آن سوی دیگر، زبان رهبر معظم و روزنامه کیهان و محور مقاومتیهاست که چون واشنگتن اشتیاقی به مذاکره نشان نداده، دوباره شیعیوار فقط شعار مقاومت و تسلیم نشدن را میدهند، بدون کوچکترین راه برونرفتی از این تونل وحشت. سکانداران بیلیاقت و دزد جمهوری اسلامی از بیت رهبر تا سران سپاه و وزیران کابینه، از صدر تا ذیل، چنتهشان از برنامه و بصیرت خالی است.
فرارو مینویسد، «کسری بودجه کشور در سال ۱۴۰۴، به صورت رسمی ۸۰۰ هزار میلیارد تومان [هشتصد تریلیون] اعلام شده است»؛ خبرگزاری تسنیم باور دارد، «دولت باید ۸۰۰ هزار میلیارد تومان اوراق منتشر کند که نشاندهنده میزان کسری بودجه است.» عصر ایران اما به استناد صندوق بینالمللی پول رقم واقعی را ۱۸۰۰ میلیارد ذکر میکند: «گزارشها نشان میدهد کسری بودجه سال جاری دستکم ۸۰۰ هزار میلیارد تومان است اما بنابر گزارش صندوق بینالمللی پول این رقم به هزار و ۸۰۰ میلیارد تومان نیز میرسد.»
این رقمها به اندازهای انتزاعی است که میتواند هر معنایی داشته باشد، اما قطعاً آنقدر بزرگ هست که دستمزد و حقوق و آیندهی هر شهروندی را تهدید کند. دولت برای جبران کسری بودجه پول چاپ میزند یا از بانکها وام میگیرد و همان چرخهای را تقویت میکند که میخواهد از آن فرار کند. یک روز کنترل قیمتها، روز بعد حذف یارانهها، که هر کدام دیگری را خنثی میکند!
به عنوان ناظری از راه دور، من فقط میتوانم به روایتهای دیگران استناد کنم بیآنکه خود در زمزمهی شهر مشارکتی داشته باشم. بعضیها میگویند تهران بعد از نیمهشب آرامتر از قبل شده است. سال کورونایی به مردم یاد داد که در خانه بمانند، جنگ دوازده روزه آنها را از خانه فراری داد، حالا تونلِ تاریکِ اقتصاد است که دوباره آنها را در خانه نگه میدارد. در عکسها اما خط افق شبانهی شهر به هیچوجه تاریک نیست؛ هنوز میدرخشد، نئونها، برج میلاد، بیلبوردها، نه چندان متفاوت با برجها و خیابانهای نیویورک. شاید قدم زدن در خیابانها حس دوگانهی جامعهای را القا کند که هم شکننده است و هم پابرجا. مغازهدار هنوز هم سحرگاه درِ دکان را باز میکند، با آنکه میداند فروش به سختی اجاره را پوشش میدهد. دانشجو که رویای رفتن از کشور در سر دارد باز سرش به کار درس و تحقیق است. راننده تاکسی درباره جهش نرخ دلار و تهاجم بعدی اسرائیل طوری شوخی میکند که انگار سرنوشتی است مقدر که از آن گریزی نیست. انتهای تونل پیدا نیست. آیا میشود کمی جلوتر، کورسویی، چرخشی به سوی نور پیدا شود؟ ///
از نظرات و پیشنهادهای شما استقبال میکنیم. به نشانی زیر با ما تماس بگیرید:
editors@irandraft.com
برای دریافت مقالهها و تحلیلها «ایران درفت» را مشترک شوید.