لبنان کردن ایران، گزینه روی میز ترامپ
دو هفته پس از آتش بس میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، نشانههای «لبنانیزه» کردن ایران از سوی اسرائیل و با پشتیبانی آمریکا و غرب، کم کم رنگ واقعیت میگیرد.

دو هفته پس از آتش بس میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، نشانههای «لبنانیزه» کردن ایران از سوی اسرائیل و با پشتیبانی آمریکا و غرب، کم کم رنگ واقعیت میگیرد.
حکومت در جستجوی اقتدار زیر سوال رفته خود، براندازان راست آن در حال رویارویی با تراژدی حمله نظامی به کشور بدون پیش آمدن «خلأ قدرت» در آن و براندازان چپ، مغرور از عاقبت پیروزمندانه حماسه «نه به جنگ و نه به جمهوری اسلامی» به نظر میآیند.
نتانیاهو در شام کاری دوشنبه هفتم جولای با ترامپ رسماً از برنامه خود برای گرفتن توافق آمریکا در مورد بمباران ایران در «هر زمان و مکانی» سخن گفت، که به قول او «جمهوری اسلامی به غنی سازی اورانیوم» بپردازد.
او دقیقاً از مدل لبنان هم نام برد که دههها است به بهانه مبارزه با حزب الله هدف حملات موشکی اسرائیل قرار میگیرد. پیش از طرح این موضع و بعد از اعلام آتش بس میان اسرائیل و ایران هم بسیاری از ناظران از تمایل شدید اسرائیل برای تداوم حملات به ایران و «اسقاط» این کشور ابراز نگرانی کرده بودند.
مشخص نیست ترامپ با این برنامه موافقت کند یا نه، ولی او در دیدار دوشنبه خود با نتانیاهو، باز همزمان با تهدید مجدد ایران به حمله نظامی، با پوزخند از دعوت خود برای دیدار با رهبران جمهوری اسلامی سخن گفت و از آن سو هم با لحنی متکبرانه از گفتگوی خود با نخست وزیر اسرائیل برای توافق دائمی با ایران حرف زد؛ سخنانی که در مجموع، گزینه تداوم تهدید نظامی بر آسمان ایران در آن سنگینی میکرد.
معادلات آینده نزدیک و دور مردم ایران شاید هیچ گاه تا این حد متناقض و پیچیده نشده و سرنوشت این مملکت هم به این شدت از دست خود آنها و حاکمان این کشور خارج نشده بود. هر چقدر «شیر برخاسته» آمریکایی و اسرائیلی از بامداد ۲۳ خرداد تا دو هفته بعد چکشی عمل کرد، جمهوری اسلامی در دفاع از کشور ناتوان بود. از آغاز حمله به ایران تا کمتر از ۲۴ ساعت بعد، جان ۱۲۸ نفر گرفته شد.
مخالفان چپ و راست حکومت در اوج موشک باران ایران تمام توان خود را مصروف این پرسش کردند که موشک اسرائیلی و بمب سنگر شکن آمریکایی آزادی میآورد یا خیر؛ پرسشی که دست کم دههها ذهن کنشگر سیاسی و شهروند عادی ایرانی را مشغول خود کرده است.
رو دست خوردن اپوزیسیون از «بی بی» و ترامپ
در فضای جدید پس از آتش بس و با وجود خطر حمله دوباره، جامعه، حکومت و مخالفان آن مجبور هستند، تغییرات اساسی در اولویتهای خود ایجاد کنند. اگر تا پیش از ۲۳ خرداد و شبیخون اسرائیل و آمریکا، معیشت و پس از آن عبور از جمهوری اسلامی کابوس روز و شب انسان ایرانی بود، حالا با فرو ریختن دیوار بازدارندگی جمهوری اسلامی، آسمان ایران به چهار راه بالقوه موشکهای اسرائیلی و آمریکایی بدل شده است.
به جز تعیین تکلیف ذخیره چهارصد کیلویی اورانیوم غنی شده، قدرتهای غربی احتمالا تا اطلاع ثانوی دلیلی برای چانه زنی و مذاکره با جمهوری اسلامی نمیبینند.
در این شرایط، آینده کش دار عراق پس از تحریم نفت در برابر غذای زمان صدام، و انزوای مطلق این کشور از دنیا، چندان برای ایران پس از آتش بس غیر قابل تصور نیست. این تازه در صورت تکرار نشدن حمله از سوی آمریکا و اسرائیل است.
تنها کارت جمهوری اسلامی شاید همان ذخیره اورانیوم غنی شده باشد، تا دست کم «بهانه رسمی» آمریکا و اسرائیل برای حمله مجدد به ایران از روی میز برداشته شود. این موقعیت در شرایطی به وجود آمده که جمهوری اسلامی در خیال ادامه دادن جنگ سرد با آمریکا تا زمان انجام یک توافق جدید مانده بود.
کوتاه آمدن جمهوری اسلامی در پرونده هستهای، اگرچه ضرورت فوری از میان رفتن احتمال حمله مجدد به کشور است، ولی جز با عقب نشینی محسوس در برابر خواست جامعه نمیتواند به پر کردن «حفره عمیق امنیتی» کمک کند.
غیبت جامعه در کردار و گفتار مخالفان
نزدیک به دو دهه یا بیشتر، تبلیغ برای دخالت خارجی و «regime change» منطقی مسموم را در میان طیفهای مختلف اپوزیسیون، حاکم کرده است. حتی از نظر میانهروترینها، نیروی مهاجم به کشور، هر کسی و در هر بازه زمانی باشد، «جنگ طلبی» را جمهوری اسلامی کرده است. خدشه دار کردن این منطق هم چیزی نیست، جز بازی در زمین جمهوری اسلامی. در بهترین حالت، این جریان میتواند در کار «تفسیر» رخدادها با زبان آمریکا پسند در تلویزیونهای فارسی باشد، نه «تغییر» در ایران آن طور که از یک نیروی مخالف نظم موجود انتظار میرود.
تحریم اقتصادی و به دنبال آن بمباران کشور بدون از میان رفتن جمهوری اسلامی شاید کابوسی بود که مخالفان حامی دخالت خارجی در خواب هم نمیدیدند. چندان فرقی نمیکند به فریاد آمدن مردم از گرسنگی و اختناق را با روایت «براندازان» چپ «قیام» و «خیزش» بخوانیم، یا آن را با تفسیر لیبرالها «اعتراضات مردمی» خطاب کنیم، فشار حداکثری و سرکوب داخلی، جامعه را ناتوان کرد، به جنگ هم رسید، ولی جمهوری اسلامی را از میان برنداشت.
فشار عملی بر جمهوری اسلامی، برای پیدا کردن راه کاهش محسوس تنش با غرب یکی از مهمترین اقداماتی است که مخالفان غیر وابسته به دخالت خارجی، با درک شرایط فعلی و برای جلوگیری از هم سرنوشت شدن با عراق زمان صدام میتوانند انجام دهند. تنها از این راه است که می توان به بازگشت امید، جلوگیری از فروپاشی بیشتر و البته تغییر در ادامه امیدوار ماند.