با چه روشی دستاوردهای جنبش را بسنجیم
پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی»، تغییرات دیده شد، اما نامتقارن. در سطح تصویر عمومی، نشانههای آزادی بیشتر شد. در هستهی سخت فرهنگ و سیاست، فشار و هزینه بالا ماند. هدف این مقاله توضیح همین عدمتعادل است: چه چیز تغییر کرده، چه چیز ثابت مانده، و از کجا باید سنجش و تثبیت دستاوردها را ادامه داد.

سیاوش شهابی
۲۵ شهریور ۱۴۰۴
از رخداد تا روند
«زن، زندگی، آزادی» یک انفجار ناگهانی نبود. نتیجهی انباشت تجربه و مطالبه بود؛ از مدرسه و دانشگاه تا کارخانه و محله. قتل حکومتی ژینا/مهسا امینی جرقه زد، اما سوخت آماده بود. شکاف میان ارزشهای نسل جوان و منطق حکمرانی دینی پیشتر در پیمایشها، در مصرف فرهنگی، و در کنشهای کوچک روزمره دیده میشد. پس از خیزش، تغییرات دیده شد، اما نامتقارن. در سطح تصویر عمومی، نشانههای آزادی بیشتر شد. در هستهی سخت فرهنگ و سیاست، فشار و هزینه بالا ماند. هدف این مقاله توضیح همین عدمتعادل است: چه چیز تغییر کرده، چه چیز ثابت مانده، و از کجا باید سنجش و تثبیت دستاوردها را ادامه داد.
یک تاریخچه مختصر
مقاومت زنان در ایران طولانی و چندلایه است. از مشروطه تا امروز، زنان در جنبشهای حقوقی، صنفی و فرهنگی نقش داشتهاند. پس از ۵۷، با اجباریسازی حجاب و محدودیتهای حقوقی، میدان به ظاهر تنگ شد، اما مسیرهای تازه باز شد: شبکههای غیررسمی، کمپینهای حقوقی، روزنامهنگاری و هنر مستقل. دههها تجربهی توقیف و فشار، زبان و روشهای جدید ساخت: از کارزارهای حقوقی تا کنشهای نمادین در خیابان. در «زن، زندگی، آزادی»، این مسیر تاریخی به سطحی جدید رسید. سوگواری به دادخواهی و سپس به سازمانیابی پیوند خورد. زنان به سوژهی مرکزی بدل شدند؛ هم در بیان حق بر بدن، هم در پیوند زدن کرامت انسانی با نان، کار و امنیت اجتماعی.
پیکرهی اصلی معترضان زن، زندگی، آزادی اما در کلانشهرها و شهرهای صنعتی از جوانان، زنان، کارگران و بیکاران شکل گرفت. جنوب و حاشیهی شهرها وزن بالایی داشت. استانهای مرزی و شهرکهای کارگری فعال بودند. این تمرکز تصادفی نیست. نابرابری فضایی، بیثباتکاری، تبعیض جنسیتی و قومی، و بحران رفاه، لایههای همپوشان ستم را ساخته است. «جنوب شهرها» فقط یک نشانی جغرافیایی نیست. نشانهی تمرکز فشار اقتصادی و پلیسی است. وقتی میگوییم خیابانها تسخیر شد، یعنی شبکههای محلهای، دانشجویی و محیطهای کار هم درگیر شدند. همین اتصال است که خیزش را به سمت جنبش سوق میدهد.
منطق حاکمیت: مدارای گزینشی و سرکوب هستهی سخت
پس از خیزش، الگوی دوگانهای تثبیت شد. در ویترین نرم فرهنگ، مدارای نسبی دیده میشود: موسیقی پاپ، کمدیهای تجاری، فضاهای شهری با نمایش شادی. مقامات در موارد مختلفی می گویند صدای مردم و نسل جوان باید شنیده شود. اینها هزینهی سیاسی پایین دارند. هژمونی را تهدید نمیکنند. در هستهی سخت، مدارای کمی وجود دارد: تفکر انتقادی، مستندسازی اجتماعی، روزنامهنگاری تحقیقی و در نهایت و از همه مهمتر تشکلیابی صنفی و سیاسی، و پیوندهای میان دانشگاه و محل کار. اینجا فشار حقوقی، امنیتی و اداری بالاست. نتیجه، تصویر متناقض است: آزادیهای روزمره در برخی لایهها رژیم را به عقب نیشنی وادار کرده است، اما ابزار تغییر ساختار محافظتشده باقی مانده است.
حاکمیت نمی تواند انرژی اجتماعی را کاملاً سرکوب کند، اما تلاش دارد تا آن را به رخدادهای بیخطر کانالیزه کند. کنسرتهای بزرگ، جشنهای شهری و تصاویر شبکههای اجتماعی نمونهاند. این رخدادها میتوانند نشانهی تغییر هنجار باشند. اما اگر به تولید دانش انتقادی، تشکلیابی پایدار و مطالبهی حقوقی وصل نشوند، ساختار را تغییر نمیدهند و استبداد تلاش می کند از آن جلوگیری کند. «رویدادیزه شدن» یعنی انرژی اعتراض به ویترین تبدیل میشود. این مکانیزم را باید دید تا دربارهی «عقبنشینی رژیم» اغراق نکنیم.
ایران عضو میثاقهای حقوق مدنی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی است. این عضویت، حق تجمع، بیان و تشکل را بهعنوان تعهدات بینالمللی ثبت کرده است. در عین حال، کشور به کنوانسیونهایی مانند رفع تبعیض علیه زنان نپیوسته است. فاصلهی مهم اما بین متن و اجراست. در عمل، قطع و اختلال اینترنت در بزنگاهها، بازداشت روزنامهنگاران و هنرمندان با اتهامهای امنیتی، و فشار اداری بر انجمنها، اجرا را محدود میکند. این شکاف را باید دقیق سنجید. شاخص ساده است: اگر هزینهی گفتن و سازمان دادن بالا بماند، تصویر بیرونی آزادی دوام ندارد.
مدرسه و دانشگاه
در موج نخست، دختران دانشآموز و دانشجو نقش کلیدی داشتند. حضور آشکار در محوطههای آموزشی، اعتراضهای هماهنگ، و استفاده از شبکههای همکلاسی زنجیره ساخت. پاسخ معمول، انضباط اداری، تهدید خانوادهها، و در مواردی پیگرد بود. با این حال، بخشی از هنجارها تغییر کرد: اعتمادبهنفس جمعی افزایش یافت و زبان اعتراض روشنتر شد. این تغییر فرهنگی، سرمایهای است که بهسادگی بازنمیگردد. اما اگر به انجمنهای دانشجویی مستقل، رسانهی دانشجویی و پیوند با مسائل رفاهی و آموزشی وصل نشود، اثر ساختاری محدود میماند.
کار و معیشت
در صنایع بزرگ مانند نفت، پتروشیمی، فولاد و نیشکر، اعتراضهای مزدی و ایمنی کار ادامهدار بوده است. پیوند میان مطالبهی معیشتی و کرامت انسانی پررنگ شده است. زنان در نقشهای مختلف حضور دارند: کارگر، خانوادهی کارگران، کنشگر محلی و رسانهای. موفقیتهای بخشی زمانی رخ داده که شبکهی محلی، رسانهی مستقل و همراهی دانشگاه و محله شکل گرفته است. شکستها جایی بوده که کار به اخراج، پروندهسازی و انقطاع رسانهای رسیده است. این پروندهها نشان میدهد «زن، زندگی، آزادی» بدون تقویت حق تشکل و چانهزنی جمعی، به تغییر پایدار در محل کار ترجمه نمیشود.
رسانه و مستندسازی اجتماعی
مستندسازی دربارهی خشونت، کار کودک، تخریب محیطزیست یا فساد محلی، اثر اجتماعی بالایی دارد. هرجا پخش و گفتوگوی عمومی ممکن شده، افکار عمومی حساس شده و گاه عقبنشینی اداری رخ داده است. الگوی فشار هم روشن است: توقیف، تهدید، پروندهی امنیتی، و محرومسازی شغلی. این نقطهی تماس مستقیم آزادی بیان و حق دانستن با منافع ساختاری است. اگر از این حوزه مراقبت نشود، دیگر حوزهها اثر دومینویی کمتری خواهند داشت.
مسیر پخش اعتراض
خیزش با کد ژینا از کردستان به مرکز آمد و سپس به جنوب نفتی و شرق محروم بازگشت. این مسیر فقط خط جغرافیا نیست. مسیر شبکههای خویشاوندی، کاری و رسانهای است. تجربه نشان داد که هرگاه حلقهی انتقال پیام و حمایت حقوقی در حاشیهها قطع شود، هزینهها سنگینتر میشود. بنابراین تقویت حلقههای پشتیبان ــ وکیل محلی، رسانهی محلی، صندوقهای حمایتی، شبکهی امداد دیجیتال ــ برای کاهش شکاف مرکزـ حاشیه حیاتی است. برابری حقوقی بدون برابری دسترسی به ابزارهای دفاع و رسانه ممکن نیست.
لایهبندی آزادیهای فرهنگی
آزادیهای اجتماعی و فرهنگی را میتوان به سه لایه ساده کرد. در لایهی بیرونی، سرگرمی پاپ و کمدیهای سبک قرار دارد. این لایه پس از خیزش، گسترش یافته است. لایهی میانی، آثار انتقادی نرم، طنز اجتماعی، و روایتهای شبهمستند است. این لایه با نوسان روبهروست. لایهی درونی، تفکر انتقادی، روزنامهنگاری تحقیقی، تئاتر اجتماعی و مستندهای مسئلهمند است. این لایه کمترین مدارای رسمی را میبیند. هر بحث واقعبینانهای دربارهی «عقبنشینی» باید نشان دهد در کدام لایه رخ داده است. جابهجایی در ویترین بهخودیخود خوب است، اما کافی نیست.
برای پرهیز از اغراق و ناامیدی، سنجش لازم است. چند محور ساده کارآمد است. نخست، آزادی بیان: تعداد و روند بازداشتهای مرتبط با بیان و رسانه، مسیر پروندهها، و الگوی قطع اینترنت. دوم، آزادی تشکل: تعداد پروندههای امنیتی علیه انجمنها و اتحادیهها، و توان عملی برگزاری مجمع و اعتصاب. سوم، حضور و برابری زنان: حضور زنان در شوراهای صنفی، اتحادیهها، هیئتهای علمی و مدیریت فرهنگی؛ و الگوهای حضور در فضاهای عمومی. چهارم، پیوستگی کنش: نسبت رخدادهای کوتاهمدت به کارزارهای پایدار و شبکههای دادخواهی. پنجم، جغرافیا: توزیع فشار و امکان دفاع حقوقی میان مرکز و حاشیه. با این شاخصها میتوان ادعای «پیشروی» یا «پسروی» را بهروز و مستند کرد.
پس از خیزش، هنجارهای روزمره دربارهی پوشش و حضور زنان تغییر کرده است. این تغییر باید به سیاست عمومی و حقوقی ترجمه شود. مسیر روشن است. نخست، مراقبت از هستهی سخت فرهنگ: حمایت از روزنامهنگاری تحقیقی، مستندسازی اجتماعی و تولید دانش در دانشگاه. دوم، تقویت حق تشکل و چانهزنی جمعی در محل کار و دانشگاه. سوم، ایجاد حلقههای پشتیبان حقوقی و رسانهای در حاشیهها. چهارم، پیوند پایدار میان مدرسه، دانشگاه، محل کار و محله. این پیوندها رخداد را به سازمان تبدیل میکنند. سازمان است که دستاورد را نگه میدارد.
خیزش به جنبش نزدیک شد، چون سوژهی مرکزی آن زن بود و محور آن زندگی و آزادی. جامعه تغییر کرده است، اما نامتقارن. حاکمیت در ویترین نرم عقب نشست و در هستهی سخت ایستاد. واقعبینی یعنی این عدمتعادل را بپذیریم و روی نقاط اثرگذار تمرکز کنیم. اگر آزادی بیان و حق تشکل تقویت نشود، تصویر آزادی در سطح میماند. اگر شبکههای مرکز–حاشیه متوازن نشود، هزینهها ناعادلانه توزیع میشود. اگر مدرسه و دانشگاه به تولید دانش انتقادی بازنگردند، فرهنگ دگرگونساز ضعیف میماند. راه روشن است: سنجش دقیق، تمرکز بر هستهی سخت، و پیوند پایدار میان میدانهای زندگی. این مسیر شعار نمیخواهد. کار پیوسته و قابل اندازهگیری میخواهد.
در این لینک روی دکمه «نمایش بستهها» کلیک کنید و یکی از بستههای ماهانه یا سالانه را انتخاب کنید.